درس دوازدهم/دوراندیشی
كودكي از جملهي آزادگان رفت برون با دو سه همزادگان آزادگان: ایرانیان. برون: مخفّف بیرون. همزادگان: همسنّ و سالان یکی از کودکان ایرانیان با دو سه نفر از همسالانش برای گردش بیرون رفت |
**
پاي چو در راه نهاد آن پسر پويه همي كرد و در آمد به سر پویه: با شتاب رفتن، دویدن درآمد به سر: با سر به زمین خورد زمانی که آن کودک پای در راه گذاشت؛ با سرعت دوید و با سر به زمین خورد |
**
پايش از آن پويه در آمد زِ دست مِهرِ دل و مُهرهي پشتش شكست مِهر: محبّت، علاقه مُهرهی پشت: مهرهی کمر مِهر و مُهره(جناس ناقص اختلافی). به خاطر عجلهای که کرد، پایش سُر خورد. قلبش فرو ریخت و مهرهی کمرش هم شکست |
**
شد نفس آن دو سه همسال او تنگتر از حادثهي حال او همسال: همسن، همزاد از وضعیّتِ (پسر آسیب دیده) حوصلهی دوستان همراهش، سر رفت. |
**
آن كه وُرا دوستترين بود، گفت: در بُنِ چاهيش ببايد نهفت وُرا: برای او بنِ چاه: تهِ چاه بباید نهفت: باید پنهان کرد در بین همراهانش، کسی که بهترین دوستش بود، گفت:«باید او را در ته چاهی پنهان کنیم» |
**
تا نشود راز چو روز آشكار تا نشويم از پدرش شرمسار راز/ روز: آرایهی جناس ناقص اختلافی مصراع اوّل آرایهی تشبیه دارد؛ راز به روز تشبیه شدهاست. راز: سرّ شرمسار: شرمنده، خجالت زده تا این راز مانند روز، بر همگان آشکار نشود و ما نیز از پدرش شرمنده نشویم. |
**
عاقبت انديشترين كودكي دشمن او بود از ايشان يكي عاقبتاندیش: دوراندیش در بین انها همان که به دشمنی(با فرد زخمی) معروف بود، دوراندیشترینشان بود. |
**
گفت همانا که در این همرهان صورت این حال نماند نهان همرهان: مخفّف همراهان نهان: مخفی، پنهان صورت این حال: شکل واقعیِ این ماجرا با خود گفت:«که واقعیّت ماجرا در بین این همراهان پنهان نمیماند». |
**
چون كه مرا زين همه دشمن نهند تهمت اين واقعه بر من نهند زین همه: از بین اینها دشمن نهند: دشمن فرض میکنند تهمت: بدگمانی، افترا. واقعه: رویداد، حادثه، اتّفاق از آنجا که از بین این همراهان، مرا نسبت به او بدخواه میدانند؛ در مورد این حادثه به من بدگمان میشوند. |
**
زي پدرش رفت و خبردار كرد تا پدرش چارهي آن كار كرد زی: سمت، سو، طرف به سوی پدرِ دوستِ زخمیاش رفت و او را از حادثه، باخبر کرد. |
**
هر كه در او جوهر دانايي است بر همه چيزیش توانايي است جوهر دانایی: عصارهی دانش، اصلِ دانایی کسی که اصلِ دانش و قابلیّت دانایی در وجودِ او باشد، نسبت به همهچیز توانمند است. |
**
دشمن دانا كه غم جان بود بهتر از آن دوست كه نادان بود غمِ جان بودن: به فکرِ جان بودن دوست و دشمن(آرایهی تضاد) بدخواهِ دانایی که به فکرِ جانِ انسان باشد، از دوستِ نادان بهتر است. |
مخزنالاسرار، نظامی گنجوی